طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

طاها پسر شجاع

بیست و هفت ماهگی

سلام عسل مامان سلام عشق و نفس و همه ی زندگیم اوه ه ه  مامانت چقدر تاخیر داشت شش ماه!!!!  دلیلشو خودمم نمیدونم ولی فکر کنم بخاط این بود که هزار ماشالله بقدری شیرین هستی و مهربون و شیرین زبون که دیگه نمیتونم احساساتمو در قالب کلمات بگنجونم و برات تعریفشون کنم بیشتر سعی کردم ازت فیلم بگیرم و خاطراتمونو تو فیلما ثبت کردم
13 تير 1393

بیست و یک ماهگی

لپ گل گلی مامان دیگه الان یه ماهی میشه که شعرم میخونی     البته به سبک خودت توی ده ؟    المرود          حسنی تنا بوووووووود حسنی میای بریم حموم ؟            نه میام نه میام یه توپ دارم ؟   قلقلیییییییییه           سرخ و سفید و ؟       آبیه میزنم زمین ؟ هوا میره و ...   تا آخرشو به همین شیوه ادامه میدی اما دو تا از شعراتو نیازی نیست که به سبک بالا کسی ازت سوال کنه تا بخوای جواب بدی...
12 دی 1392

بیست ماهگی"(خداحافظ میمیش )

  لالا لالا طاهام لالا     و   نیم ساعت بعد    همچنان لالا لالا طاها جون لالا یه دفعه طاها جونم به کوسن روی تختت یه نگاه عمیق انداختی و گفتی مامان  ماشین و دهنتو این شکلی کردی یعنی اینکه ماشینت دهنش رو این شکلی کرده                    جیگر طلاای مامان حدود سه ماهی میشد که طی روز اصلا دیگه شیر مادر نمیخوردی و کم کم میخواستم از شیر جدات کنم اما شبا که طبق عادت همیشگی ات زیاد بیدار میشدی و از سر عادت شیر میخواستی و در واقع فقط ازش آرامش میگرفتی و خیلی کم شیر میخوردی و بعدش میخوابیدی ١...
3 آذر 1392

نوزده ماهگی(خداحافظ پستونک)

نوووووووووووووووووووزده ماهگی ات مبارک گل نازم   مامانی دیدی کچلت کردیم؟ البته این مال یه ماه و نیم پیشه اما مامان خانمت تنبلی کرد و هم کمتر ازت عکس گرفته و هم کمتر به وبلاگت سر زده   ر  پسر عزیزم دیدی بهت میگم خیییییییییییییلیییییییییی آقایییی؟ از همون روز اول که پستونک بهت میدام (البته فقط وقتایی که میخواستم بخوابونمت) مونده بودم تو که بدون پستونک نمیخوابی چطوری میخوام ازش جدات کنم؟ کاشکی همون موقع میتونستی باهام حرف بزنی و در جواب بگی مامان این که کاری نداره به سادگی میتونی اینکارو با عوض کردن جنس پستونکم انجام بدی............ ١٥/٠٧/٩٢ وقتی متوجه شدم که پستونکت رو با دندون پاره کردی نصف شب با بابایی ر...
3 آذر 1392

ماه هفدهم

مامان قربونت بشه ماشاللللللللللللللللله هزار ماشاللهههههههههههههه  تو این ماه دیگه انقدر آقا شدی که مامان دیگه کم کم داره برمیگرده به روال طبیعی زندگیش و خونمون یه بر و رویی داره به خودش میگیره البته نه که قبلا نا مرتب بود الان دیگه حتی میتونم به شستن پرده و ........  کارای جانبی هم فکر کنم.   آقایون دندونای جدیدتونم جوونه زدن مباااااااارک پسر گلم دندون نیش بالا سمت راست که ١٨ تیر متوجهش شدم دندون نیش پایین سمت راست هم یه هفته بعد اون جوونه زد چند روز بعدش نیش بالا سمت چپ و بالاخره نیش پایین سمت چپ هم که امروز و فرداست جوونه بزنه ایشالله،کامل اومده تا سر لثه ات و با چشم دیده میشه اما با انگشت دست احساس نمیش...
4 مرداد 1392

16 ماهگی گل گلی

ای بابا از دست تو گل پسرکم که باز چیزی نمیخوری این بار دیگه کم اشتها نیستی و کلا بی اشتها شدی 22 خرداد رفتیم مراغه شهر مامانی، گل مامان از همون روز کم غذا شدی تا 26خرداد که برگشتیم تهران و نصف شب دوباره مامان با تب 40 درجه طاهایی از خواب بیدار شد و از همون روز تا دیروز (1/4/92) شاید باورت نشه اما غیر از شیر چیز دیگه ای حتی لب نزدی دیروز برا چکاب بردمت پیش خانم دکتر گفت تازه 600 گرم هم تو 2.5 ماه وزن گرفتی   و شدی 12 کیلو و 700 گرم         ماشالللللللللللللللللللللللللللللله   گفت اصرراری برا غذا خوردنت نداشته باشم و یه سری دارو داد چون گفت گوش راستت عفونت کرده؛الهی بمییییییرم ؛ و همون باعث تبت شده بوده...
4 مرداد 1392

پانزده ماهگی طاها جونم

طاهای مامان تورو خدا یه چیزی بخور نمیدونم جوجوی مامان چرا غذا نمیخوری ؟ همش ربطش میدم به دندون در آوردنت اما آخه تا کی؟ الان یه ماهه بزور داری غذا میخوری و حدود دو هفته هم هست که تقریبا هیچ چی نمیخوری،به جاش من و بابا حسابی غصه میخوریم.قبلا هر دو ساعت یه بار باید چیزی برات درست میکردم بخوری اما حالا دو روز یه بارم چیزی نمیخوری تا روزای اول پونزده ماهگیت حداقل شیر پاستوریزه میخوردی تا اینکه من و بابا تصمیم گرفتیم برات شیر خشک بگیریم چون فکر کردیم از شیر گاو برات بهتره و کمی مقوی تره اما حاضر نمیشی لب به شیشه ات بزنی و دیگه شیر گاو رو هم نمیخوری چون فکر میکنی شیر خشکه.یادش بخیر2 ماهگی ات علاوه بر شیر خودم شیر خشک رو یه کله سر میکشیدی و با چه...
3 تير 1392

ماه چهاردهم

مامانی نمیدونم کجای این آویز تختت شبیه جارو برقیه که با دیدنش شروع میکنی به اجرای صدایی که با دیدن جارو یا تمام وسایل برقی اجرا میکنی : اوووووووووووو            لباتو بخورممممممممممم   جهان پهلوان طاها طاها بالام  لالا گوگوی مامان قربونت برم کمکم میکنی این قالیچه رو بشورم؟ مامانی بزار یه بندری برات بزنم خستگیت در بره...آه آه آه  مامانی هوامو داشته باش میخوام برم بالا چراغو خاموش کنم آخه ساعت ١.٥ نصف شبه،خوابم میاد... برم؟ داری هوامو ؟ اینم از ایییین... آخییییییییییش خیالم را...
19 ارديبهشت 1392