ماه چهاردهم
مامانی نمیدونم کجای این آویز تختت شبیه جارو برقیه که با دیدنش شروع میکنی به اجرای صدایی که با دیدن جارو یا تمام وسایل برقی اجرا میکنی : اوووووووووووو
لباتو بخورممممممممممم
جهان پهلوان طاها
طاها بالام لالا
گوگوی مامان قربونت برم کمکم میکنی این قالیچه رو بشورم؟
مامانی بزار یه بندری برات بزنم خستگیت در بره...آه آه آه
مامانی هوامو داشته باش میخوام برم بالا چراغو خاموش کنم آخه ساعت ١.٥ نصف شبه،خوابم میاد...
برم؟ داری هوامو ؟
اینم از ایییین...
آخییییییییییش خیالم راحت شد ، حالا بریم بخوابیم...
تاب تاب عباسی دوست داری و وقتی بابا رو میبینی بدو میری به سمتش و میگی باب باب انداسی نان نای اماشی و....... با همین ریتم کلی آهنگ های جور واجور میخونی ول کنم نیستی انقدر تاب تاب میکنی که بابایی کتفاش درد میگیره.
اینم مراحل راضی کردن بابا،البته بعد از اینکه کلی تابت داده و دیگه خسته شده.
گل مامان دندون آسیاب هم درآوردیییییییییییی اما دقیقا نمیدونم کی بوده چون اصلا نمیزاری لثه هات رو نگاه کنم.الانشم دقیق نمیدونم کدوم دندون آسیابت دراومده اما فکر کنم آسیاب کوچیکه بالا پایین چپ و راستته،آره گلم هر چهارتاشو تقریبا همزمان درآوردی الهی دورت بگردم خیلی اذیت شدی و چند روزه آب دهنت یک ریز شرشرمیریزه اما من همش دندونهای کناری دوندوناتو(نیش) کنترل میکردم و منتظر جوونه زدن اونا بودم و همش میگفتم چقدر فاصله ی زیادی بین مدت جوونه زدن دندونات وجود داره اون روز که تو بغل بابا داشتی با قلقلک بابایی ریسه میرفتی از خنده متوجه دندونای جدید شدیم،سمت چپ پایین کامل دراومده سمت راستت نصفه است و بالایی ها هر کدوم به اندازه ی سر سوزن جوونه زدن...مبارکت باشن گل گلدونم.....
و اما دندون درآوردنت طاها که برا خودش ماجراهایی داره، کمی نغ نغو میشی البته خداییش دمت گرم به نسبت دردی که میکشی خیلی کم نغ نغو میشی ، امااااااااااااا حسابی کم غذا و بد خواب شدی و بعضی روزا حتی یک پنجم غذایی رو که چند ماه پیش میخوردی رو نمیخوری و هر چیزی رو که میزارم توی دهنت بعد از کمی نگه داشتن تو دهنت میدی بیرون،از روزی که بدنیا اومدی تا این ماه هر سری برای چکاب ماهیانه میرفتیم پیش خانم دکتر میگفت اضافه وزن داری و رشدت از منحنی رشد بالاتره اما این ماه که رفتیم ٣٠٠ گرم هم نسبت به ماه قبل وزنت کمتر شده بود ، بابا خیلی بیشتر غصه میخوره و همش میگه رونای پسری لاغر شده خودت حساب کن راه میری و از وقتی بیدار میشی تا وقتی بخوابی از دیوار راست بالا میری تازه غذاهم کم میخوری دندونم داری درمیاری،الان دندون بالا سمت چپته که گفته بودم به اندازه سر سوزن رشد کرده که داره کامل بالا میاد و اذیتت میکنه.
امانم از خوابیدنت که برا هر دفعه خوابوندنت باید بین ١ ساعت تا ١.٥ ساعت لالایی بخونم و خودم از صدای خودم سرگیجه بگیرم و اون آخراش کمی هم غرغر چاشنیش کنم تا بلکه بخوابی که بعدش ممکنه یه دقیقه بیشتر نخوابی و اشک من دربیاد نصف شبام که از درد بیدار میشی و انقدر گریه میکنی تا آخر سر دلم برات بسوزه و قطره استامینوفن بهت بدم تا شاید بتونی یکی دو ساعتی بخوابی؛الهی مامان فدات بشه که اینهمه درد داری میکشی؛ ایشالله جنس دندونات خوب باشه و به دندونای من نرفته باشه تا خستگی این دردها از تن جفتمون دربیاد.
اولین روزای غذا نخوردنت فکر کردم شاید ببرمت بیرون چیزی بخوری اما انگار نه انگار اون پیراشکی رو انقدر تو دستت نگه داشتی تا آخرش خودم ازت گرفتمش.
از در و دیوار میری بالا
دوست دارم پسر گلم