16 ماهگی گل گلی
ای بابا از دست تو گل پسرکم که باز چیزی نمیخوری این بار دیگه کم اشتها نیستی و کلا بی اشتها شدی 22 خرداد رفتیم مراغه شهر مامانی، گل مامان از همون روز کم غذا شدی تا 26خرداد که برگشتیم تهران و نصف شب دوباره مامان با تب 40 درجه طاهایی از خواب بیدار شد و از همون روز تا دیروز (1/4/92) شاید باورت نشه اما غیر از شیر چیز دیگه ای حتی لب نزدی دیروز برا چکاب بردمت پیش خانم دکتر گفت تازه 600 گرم هم تو 2.5 ماه وزن گرفتی و شدی 12 کیلو و 700 گرم ماشالللللللللللللللللللللللللللللله گفت اصرراری برا غذا خوردنت نداشته باشم و یه سری دارو داد چون گفت گوش راستت عفونت کرده؛الهی بمییییییرم ؛ و همون باعث تبت شده بوده تازه از امروز شربت روی هم بهت میدم . دیروز که از پیش خانم دکتر برگشتیم خونه غذا خوردی جیگرم اما امروز باز دوباره نمیخوری و منم اصرارت نمیکنم.
و اما حرف های جدیدت طاهایی که واقعا خیلی زیادن و من فقط اونایی رو که یادمه مینویسم برات
باب بابک bab babak= باد بادک
اوگ گای og gay = خودکار
اوگی ogey = عینک
عمه amma = عمه
ال ای دن al ay dan = شال گردن
آقا طاها و نگین جون
دشت لار
طاها گلی در مراغه
طاهای سوارکار و بابایی
طاها کوچولو فروشنده میشودددددد(مغازه ی شوهر خاله ی مامان)
ببین آقاجون با چه عشقی نگات میکنه....
تازه برات چایی هم ریخته