تولدت مبارک

طاها پسرم الهی مامان قربونت بشه، گلم تاخیر مامانو ببخش اولش که به خاطر تدارکات جشن تولدت نمیرسیدم سر به وبت بزنم بعدشم عید نوروز و مسافرت ، کمی هم تنبلی........

 تو این مدت ماشالله انقدر بزرگ شدی که دیگه نمیتونم برات بنویسم که چه کارایی رو بلد شدی و چه شیطنتایی میکنی چون فکر کنم اگه بخوام کارایی رو که بلد نیستی بنویسم راحت تر باشم، انگار خودت متوجه شدی که یه ساله شدی آقا شدی .

و اماااااااااااا جشن قشنگ تولدت که خیییییییییییییییلی خوش گذشت ولی عکس درست و حسابی ازش نداریم بخاطر اینکه نقش اول جشنمون بد ساعتی خوابید،جشنمون از ساعت ٣ بعد از ظهر تا ١ شب بود کیک حدود ساعت ٧ بعد از ظهر بریده شد این در حالی بودکه جنابعالی حدود ساعت ٦ خوابیدی و برای بریدن کیک بزور بیدارت کردیم چون یه سری از مهمونامون میخواستن برن و سری دوم بیان مجبور شدم بیدارت کنم و انقدر با عجله کیک رو بریدیم و تو خوابالو بودی نشد عکس خوبی ازت بگیریم.البته فیلمامون خوب شدن و یادگاری قشنگی از جشنمون هستن.سعی کردم یه سری عکس از رو فیلما بگیرم پایین برات میزارم امیدوارم که خوشت بیاد عزیییییزم.

از اونجایی که روز اصلی تولدت (٢١/١٢) دوشنبه و وسط هفته بود تصمیم گرفتیم جشن تولدت رو سه روز قبلش که ٥ شنبه باشه و مهمونامون که نزدیک سال نو هم کار زیاد داشتن بتونن راحت تر شرکت کنن تو جشنمون،با فکرایی که تو ذهن من بود واسه تدارکات جشن همه میگفتن خیلی کار داری و نمیتونی با بچه کوچیک از پسش بر بیای اما من یه دنده بازی در اوردم و برای گرفتن جشن پافشاری کردم و البته حق با دیگران بود فوق العاده پرزحمت بود اما از همین جا  از مامان جون و خاله ها و مامانی(مادربزرگ مامان) که از مراغه به همراه بابایی  به خاطر تولد شما اومده بودن و حسابی هم به زحمت افتادن یه تشکر ویژه میکنم و باید صادقانه بگم که اگه کمک های اونا نبود روز قبل جشن مجبور به کنسل کردن مراسم میشدم، ولی خدا رو شکر بالاخره همونی شد که میخواستم.

اینم عکس های جشن تولد پشلی با تم کفشدوزک

طاهایی بغل بابایی