طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

طاها پسر شجاع

سیزده ماهگی پسر نازم

1392/2/8 17:00
376 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

از روز ٢١ اسفند دیگه کامل راه افتادی و دیگه چهاردست و پا رفتن رو کامل تعطیل کردی،دو روز بعدش هشتمین دندونت هم جوونه زد (پیشین جانبی_چپ) و از فردای اون روز دامنه کلماتی که میتونی ادا کنی گسترده تر شد,از ٦ فروردین هم که بدون اینکه از جایی بگیری از رو زمین بلند میشی و راه میری.

٩ فروردین ماه هم رفتیم کرمانشاه و سیزده بدر رو به همراه ٥٣ نفر از فامیلای بابایی رفتیم اطراف روانسر واقعا خیلی بهمون خوش گذشت تو هم کلی تو طبیعت کیف میکردی و بازی میکردی.یه روزم رفتیم سرپل ذهاب و هجدهم به تهران برگشتیم.

تا جاییکه یادم بیاد به چند تا از کارات اشاره میکنم

دست و پا و مو و چشم و بینی و گوش و دهن رو شناختی

به دست میگی دشت

به مو میگفتی گو اما حالا میگی اووووووووم

به گوش میگی گوج

به درخت میگی دی یت

به کفش میگی کف

بلافاصله که سوار ماشین میشیم با یه دستت ضبط رو روشن میکنی و با اون یکی دستت میرقصی و میگی دین دین دین دین

وقتی بابا بهت میگه دستتو بده بابا بخوره انگشت اشاره ات رو میچسبونی به لبای بابا

هر مردی رو تو خیابون و یا حتی تو خونه میبینی(آقاجون و دایی محمد) میگی عمو

هر چیزی که تموم میشه مثلا آب تو لیوان میگی ااااااااااااااااااافت (رفت)

هر وقت تشنه ات میشه میگی آب آپ آب ، نصف شبا چند بار از خواب بیدار میشی و آب میخوای.

معمولا خانم ها رو هم آبا صدا میزنی

ازت میپرسم هاپو چی میگه ؟ صداتو نازک میکنی و میگی هاپاپ پاپ هاپاپ

و وقتی میپرسمم گربه چی میگه میگی مومو مو

هر اسباب بازی پشمالو و یا حیوونی رو تو تلویزیون میبینی میگی گوگو

هر جا گل طبیعی یا مصنوعی و یا عکس گل و یا حتی سبزی خوردن و سالاد میبینی که تو ذهنت شبیه گل هستن با انگشت اشاره میکنی و میگی گک

اوووه با شنیدن کوچکترین صدای آهنگی شروع میکنی به رقصیدن و واقعا چه ناز میرقصی عسلم  تازه رقص کردی رو هم بدون اینکه جایی ببینی بلدی بالاخره تو خونته دیگه یه سرت کرده،این دیگه آهتگ نمیخواد خودت از پسش بر میای با دست گرفتن دستمال کاغذی-لباس-یه تیکه پارچه و ......... شروع میکنی به تکون دادن دستت و خودت میگی آآآآآآآآ  آه آه آآآآآآآآآآآآآآآآآآآ  آه آه ، هنوزم که هنوزه نتونستم متوجه بشم این کارو از کجا یاد گرفتی؟

کلی کارای دیگه هم بلدی که دیگه همونطور که گفتم تا بیام بنویسم انگشتام در رفته

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مریم
28 فروردین 92 1:13
وااااااای من بزرگ شدنتو از نزدیک نمیبینم



چرا خاله جونم؟اگه تو هم نتونستی بیای تهران من میام پیشت.