یازده ماهگی(91/10/21 - 91/11/21)
جیک جیک مامان ماشالله خیلی زبر و زرنگ تشریف داری، کم کم تبدیل شدی به یه طوطی نازنازی،تو کارای اطرافیانت به خوبی دقت میکنی و سعی میکنی با تقلید از کارایی که میبینی توجه ما رو به خودت جلب کنی،مامان جون یه بازی ترکی بهت یاد داده و به محض شنیدن آواز اون بازی شروع میکنی و اون بازی رو انجام میدی امیدوارم بتونم اون موقع ازت عکس بگیرم و عکست رو تو وبلاگت بزارم.
وقتی بغل آقاجون و دایی محمد هستی اونا بهت میگن بخواب رو سینه ام سرتو روی سینه شون میزاری و همچین جا خوش میکنی که تا کسی تکونت نده وبلندت نکنه زورت میاد سرتو بلند کنی.
و امااااااااااااا خوابیدن طاها پسر با این مامان خوابالویی که داره برا خودش ماجرایی داره،چند شبه که طاها بالای مامان شبا برای خوابیدنت ٢ ساعت زمان میخوای والبته مامان صبورررررر؛ یعنی تا بهت شیر میدم و کنارت دراز میکشم چشمای نازتو میبندی و منم میخوام بگیرم بخوابم که وووووووول وووووولای تو شروع میشه و در حالیکه چشماتو به زور باز نگه داشتی حاضر نمیشی بخوابی و با همون حالت خواب و بیدار بلند میشی میشینی بعد یه ثانیه خودت دراز میکشی و سرتو رو بالش میزاری باز دوباره بلند میشی از من میگیری و سر پا وایمیستی دوباره دراز میکشی یعنی نه خوابی و نه بیدار چندبار اینکارات انقدر خسته ام کرده و شروع کردم به غرغر کردن بنده خدا بابا بااینکه فرداشم صبح کار بوده ساعت یک نصف شب تو رو تو بغلش چرخونده تا بتونی راحت بخوابی و خودش ساعت ٢ خوابیده ٥.٣٠ هم بیدار شده رفته سر کار ، مامانی جونم این کارارو بقیه نی نی ها وقتی خیلی کوچیکترن انجام میدن اما شما از اون اول همیشه راحت و بی درد سر خوابیدی اما حالا نمیدونم چرا این جوری شدی؟............قربون شوهر عزیز و مهربونم برم که همیشه کمک حالمه و حاضره خودش سختی بکشه اما ماها راحت باشیم..........
دیگه به خوبی فرق بین لباس بیرون و لباس تو خونگی رو فهمیدی ، به محض اینکه میبینی مامان داره مانتو تنش میکنه دستاتو به سمتش میگیری و با باز و بسته کردن دستات میگی که منو بغل کن و با خودت ببر بیرون،بعد که لباسای خودتو تنت میکنیم و مطمئن میشی که تو هم داری میای بیرون شروع میکنی به بای بای کردن و خندیدن.
ساعت، پرده ، سی دی رو هم شناختی و با شنیدن اسم هرکدوم از اینا به سمتش اشاره میکنی.
وقتی تو روروءک هستی و من تو آشپزخونه مشغول پخت و پزم و نمیتونم باهات بازی کنم میای پیشم و دستاتو بالا میگیری و انگشتاتو باز و بسته میکنی میگی ماما ماما انقدر این کارو تکرار میکنی تا دل من ضعف بره و بغلت کنم.
مامان وو بابا و دایی و خاله رو هم میشناسی و وقتی هر کدوم کنارت نباشیم تا ازت میپرسیم که مثلا دایی کو؟ کمی اطرافت رو نگاه میکنی و اگه نبینیش میگی ااااااااااااااااففففففففف (رفت)
دو ماهی میشه که بازی کلاغ پر رو بلدی اما قبلا با نگاه کردن به حالت دست ما سعی میکردی از کارامون تقلید کنی و اینکارو انجام بدی ، حالا دیگه به محض شنیدن کلمه ی کلاغ سریع انگشتت رو فرو میکنی تو فرش و بعد چند ثانیه میگی اااااااااااااااارر(پر)
چشم و مو رو هم یاد گرفتی و چشم عروسک ها و افراد رو نشون میدی و با شنیدن کلمه ی مو دستتو میندازی و موهامونو میکشی.
دیگه کم کم میشه گفت پا گرفتی و داری راه میری اما خودت کمی میترسی و زمین میخوری و یا به آرومی میشینی ، خودت از جایی میگیری وبلند میشی دستتو رها میکنی و شروع میکنی به راه رفتن تا ١٥-٢٠ قدم هم رکورد زدی اما خیلی با عجله راه میری و در واقع میدویی.
گل پسر هفتمین دندونت هم مباررررررررککککککککککک(دندان پیشین جانبی_بالا_سمت راست ١٠/١١/٩١)
بالاخره سر و کله ی این آقای دندون که نمیذاشت مامانی و پسرش بخوابن پیدا شد ، امیدوارم که برای درآوردن بقیه دندونات انقدر اذیت نشی و اگرم اگرم خدا نکرده قرار باشه بد خواب شی مامان با خوندن این قسمت از وبلاگت براش یادآوری بشه که دلیل اینهمه بد خوابیت چیه و کمتر ناراحت بشه و بگه برنامه همیشگی خواب بچه ام به هم ریخت.
حرفه ای ترین کارت هم توپ بازی هست که خیلی عالی بلدی،هم میتونی چهار دست و پا بری و با دستت به توپ بزنی و دنبالش بری و هم از جایی میگیری و بلند میشی و میری با پا شوت میکنی و هم بلدی روبروی کسی بشینی و توپ رو براش با دست بندازی و منتظر پرتاب توپ از طرف مقابلت باشی تا بتونی دوباره بفرستی براش.