اولین روزهای زندگی گل پسرم
شب اول بعد از تولدت رو تو بیمارستان کنار مامان و بابا و مامان جون راحت خوابیدی
فردا صبحش از بیمارستان که مرخص شدیم همش تو خواب بودی و حتی نسبت به بلندترین صداها هم کوچکترین عکس العملی نشون نمیدادی همش همش هم دوست داشتی بخوابی امااااا امان از دست مامانی ، هی میگفتم پسر من چرا انقدر زیاد میخوابه ؟ لابد مریضه؟ یا بیهوشه؟ مدام نگرانت بودم و از اونجاییکه خودم بخاطر افسردگی زایمان حال نداشتم و نمیتونستم همراه تو دکتر برم هر روز بابا و مامان جون رو با اصرار همراه تو میفرستادم دکتر تا خانم دکتر سلامتی ات رو تایید کنه و من هم خیالم راحت بشه
اینم چند تا عکس از روزهای اول بعد از تولدت که خوابالو بودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی